loading...
جدیدترین نرم افزار روز دنیا | عکس | فیلم | بازی | اس ام اس |
جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 384 یکشنبه 06 شهریور 1390 نظرات (0)
نشریه خواهر هالیوود ریپورتر به نام «اد ویک» بین فیلم‌های ۳۰ سال گذشته جست‌‌وجو کرده و بهترین جمله‌های تبلیغاتی آنها را انتخاب کرده است.
اینکه این جملات از دهه ۸۰ به بعد انتخاب شده‌اند، باعث شده که مهم‌ترین جمله تبلیغاتی تاریخ سینما که مربوط به فیلم «بیگانگان» محصول سال ۱۹۷۹ است، از این فهرست حذف شود: «در فضا، هیچ‌کس صدای فریاد شما را نمی‌شنود.» اما به هر حال جملات دیگری هم در این فهرست وجود دارند که خواندشان خالی از لطف نیست.
جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 494 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

اگه به تو نمیرسم،التماس،آهای تو که عشق منی،به عشق تو

بیا دنبال من،تا تو نباشی،زندگی بی تو مرگه،قسم،من و تو

من کجای زندگیتم،هرچی بگی همونه،یه دنیا غم دارم

کدها در ادامه مطلب


کد را به ۷۵۷۵ ارسال کنید

اگه به تو نمیرسم ۳۳۱۲۳۸۶

التماس ۳۳۱۲۳۹۱

آهای تو که عشق منی ۳۳۱۲۳۸۲

به عشق تو ۳۳۱۲۳۸۰

بیا دنبال من ۳۳۱۲۳۸۱

تا تو نباشی ۳۳۱۲۳۸۵

زندگی بی تو مرگه ۳۳۱۲۳۸۳

قسم ۳۳۱۲۳۸۹

من و تو ۳۳۱۲۳۸۸

من کجای زندگیتم ۳۳۱۲۳۸۷

هرچی بگی همونه ۳۳۱۲۳۹۰

یه دنیا غم دارم ۳۳۱۲۳۸۴

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 460 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

این آهنگ پیشواز دارای سه قطعه میباشد

برای دریافت کد آهنگ ها به ادامه مطلب بروید

کد آهنگ را به ۷۵۷۵ ارسال کنید

فداکاری قطعه اول ۳۳۱۲۷۸۴

فداکاری قطعه دوم ۳۳۱۲۷۸۵

فداکاری قطعه سوم ۳۳۱۲۷۸۶

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 320 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

سلام.گل مریم.طاقت بیار.مسافر.تو آرومی

آینه.کشف تو.رویا.بی تو.خاطرات گمشده

برای دریافت کد آهنگ ها به ادامه مطلب بروید

کد آهنگ را به ۷۵۷۵ ارسال کنید

۳۳۱۲۶۹۶

سلام

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۶۹۷

گل مریم

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۶۹۸

طاقت بیار

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۶۹۹

مسافر

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۷۰۰

تو آرومی

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۷۰۱

آینه

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۷۰۲

کشف تو

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۷۰۳

رویا

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۷۰۴

بی‌ تو

فریدون آسرایی ۹۰

۳۳۱۲۷۰۵

خاطرات گم شده

فریدون آسرایی ۹۰

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 439 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

کد آهنگ های پیشواز ایرانسل از مجتبی کبیری

آلبوم ساز مخالف،آلبوم معرکه،آلبوم نیم نگاه

کد آهنگ های هر سه آلبوم در ادامه مطلب

کد را به ۷۵۷۵ ارسال کنید

آلبوم ساز مخالف

ساز مخالف – ۳۳۱۲۳۵۸

ساز مخالف ( بی کلام ) – ۳۳۱۲۳۶۶

بی تو هرگز – ۳۳۱۲۳۶۰

دویدم و دویدم – ۳۳۱۲۳۶۳

منو ببخش – ۳۳۱۲۳۶۴

التماس مخملی – ۳۳۱۲۳۶۷

دلخوشی – ۳۳۱۲۳۶۹

دروغ ساده – ۳۳۱۲۳۷۰

بی قراری – ۳۳۱۲۳۷۲

آلبوم معرکه

اعتبار عشق – ۳۳۱۱۸۴۶

معرکه – ۳۳۱۱۸۴۹

دروغکی – ۳۳۱۱۸۴۵

بازی عشق – ۳۳۱۱۸۴۴

من و نگاه ( ۱ ) – ۳۳۱۱۸۴۷

من و نگاه ( ۲ ) – ۳۳۱۱۸۴۸

مسافر – ۲۲۱۵۵۱

مسافر – ۳۳۱۱۸۵۰

آلبوم نیم نگاه

برکه – ۳۳۱۶۹۲

اتفاق ساده – ۳۳۱۶۸۸

نیم نگاه – ۳۳۱۶۸۵

بهونه های رنگارنگ – ۳۳۱۶۸۷

عاشقم نبودی – ۳۳۱۶۸۶

لحظه شماری – ۳۳۱۶۹۱

قصه عشق – ۳۳۱۶۸۹

خاطر جم – ۳۳۱۶۹۰

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 380 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)
جشنواره بين المللی فيلم ونيز در شصت و دومین دوره برگزاری، شب قبل از اختتاميه شاهد اجرای محسن نامجو خواننده و گلشيفته فراهانی بود.
 
محسن نامجو که به دلیل استفاده از آیات قران در ترانه هایش در ایران به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده است، در اين كنسرت بعضی از آثار جديدش را اجرا نموده و بعضی از آهنگ ها هم با تنظيم اركستر اجرا گرديد و در اين اجراها گلشيفته فرهانی نوازندگی پيانو و همخوانی در چند قطعه را به عهده داشته است. اين اجرا در ساعت ١١ شب به وقت ايتاليا انجام شد.

 در آلبوم جديد محسن نامجو که مراحل پايانی خود را می گذراند و طی چند ماه آينده وارد بازار می شود نيز گلشيفته فرهانی نوازندگی پيانو را برعهده داشته است.


جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 411 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)
شبنم قلی خانی : شخصیت هما برای من جذابیتهای خاصی داشت


شبنم قلی خانی با سریال "مریم مقدس" به مردم معرفی شد و پس از آن در کارهای مختلفی حضور پیدا کرد. او سابقه کار در تئاتر و تدریس در دانشگاه را هم دارد و معتقد است بازیگران جوان باید دانش کلاسیک این کار را داشته باشند. سریالهای "پنجمین خورشید" و "نردبام آسمان" با بازی قلی خانی در شبهای رمضان روی آنتن رفته است.

کمی از خودتان بگویید؟

لیسانس طراحی صحنه و فوق لیسانس کارگردانی تئاتر هستم. ده سال است که بازیگری می کنم و پنج سال است فیلم کوتاه می سازم و چهار سال هم در دانشگاه آزاد تئاتر و بازیگری سینما تدریس کردم.

چگونه وارد عرصه هنر شدید؟

کارم را در سال 87 با سریال "مریم مقدس" شروع کردم.

کمی در مورد ساخت فیلم کوتاه بگویید؟

ساخت فیلم کوتاه را از سال 83 شروع کردم. احساس می کنم ساخت فیلم کوتاه سخت تر است، یعنی آدم بتواند در ده دقیقه حرفی را بزند که تاثیرگذار هم باشد. به خاطر همین شروع کردم به ساخت فیلم کوتاه. اول نوشتن فیلمنامه فیلم کوتاه و بعد نوشته های خودم را ساختم. سه فیلم داستانی ساختم و دو فیلم مستند. کلاً به ساختار فیلم کوتاه علاقه دارم. گاهی اوقات فیلم های کوتاهی می بینم که البته آنها هم خیلی قابل احترام هستند، ولی ساختار مدرن و عجیب و غریبی دارند. به نظر من برای ساختار مدرن ابتدا باید به صورت کلاسیک فیلمسازی را انجام دهند و بعد به سراغ ساختار مدرن بروند. سه فیلمی هم که ساخته ام تقریبا یک قصه گویی کلاسیک دارد و ساختار کارم هم خیلی خوب است. حالا شاید در ادامه بتوانم سراغ آن جور ساختارها بروم، ولی در حال حاضر خیر.

نام فیلم هایی که ساخته اید چه بوده؟

اولین فیلمم "من تنها" ، دومی "خونه" و یا "وقتی خونه با آدمها قهر می کنه" و سومی که تازه تمام شده "زندگی، انشایی ساده" است.


موضوع فیلم ها چیست؟

اولی راجع به تنهایی یک زن است، "خونه" راجع به خانه ای است که با آدمهایش قهر می کند و آن آدمها را به خانه راه نمی دهد و "زندگی، انشایی ساده" قصه ساده ای است از یک پسر بچه روستایی، فیلم به مفهوم مرگ و زندگی می پردازد.

برنامه تان برای آینده چیست؟

دوست دارم ساخت فیلم کوتاه را ادامه دهم، البته کمی بلندتر از این تایم. چون تقریباً تایم فیلم هایی که ساخته ام در حدود 10 الی 15 دقیقه بوده، ولی دوست دارم به عنوان تجربه به سراغ فیلم های بلندتر هم بروم.

در ساخت فیلم های بلند دوست دارید با چه کسانی همکاری کنید؟

دوست دارم عوامل پشت دوربین و پشت صحنه حرفه ای باشند، اما برای بازیگری و جلو دوربین فکر می کنم بازیگرهایی که کمتر کار کرده اند و بچه هایی که بیشتر تئاتری هستند، بکرترند.

در فیلم هایی که خودتان می سازید دوست دارید بازی کنید؟

خیر، به خاطر اینکه خیلی سخت است که هم کارگردانی کنم و هم بازیگری.

کمی از کارهای اخیرتان بگویید؟

کارهایی که در این یک سال اخیر انجام دادم سریال "نردبان آسمان" کار آقای حسن لطیفی و فیلم سینمایی "نویسنده" که نامش به "خاطره" تغییر پیدا کرده، کار آقای نادر طریقت، سریال "عملیات 125" کار آقای آهنج و سریال مناسبتی "پنجمین خورشید" کار آقای علیرضا افخمی.


از کارهای تئاتری تان بگویید؟

کارم را از تئاتر شروع کردم، ولی بعد آن را ادامه ندادم. دو ـ سه کار کارگردانی کردم که یکی از آنها پایان نامه خودم بود برای فوق لیسانس به نام "متل" که در سال 81 در خانه هنرمندان اجرا شد. کار دیگری هم در سال 86 در دبی اجرا کردم به نام "خواستگاری".

شما را باید بازیگر تئاتر، تلویزیون و یا سینما بنامیم؟

فرقی نمی کند، ولی به هر حال با آن نقشی که آدم را راضی کند موافقم و چون سالهاست کار تئاتر نکرده ام، دوست دارم کار تئاتر انجام دهم.

به کدام یک از کارهای خودتان تعلق خاطر بیشتری دارید؟

نقشی را که در سریال "پنجمین خورشید" بازی کردم، دوست دارم.

بازی نقش مقابل چقدر در بازی شما تاثیرگذار است؟

خیلی تاثیر می گذارد. همه عوامل یک فیلم می توانند تاثیرگذار باشند، دیگر وای به حال نقش مقابل. کسی که در یک پلان با شما رو در رو و چهره به چهره است.

الگویی در بازیگری داشتید؟

خیر، ولی می توانم بگویم بازی "مریل استریپ" را خیلی دوست دارم.


به تمرین قبل از فیلمبرداری اعتقاد دارید؟

فقط برای اینکه دیالوگها در ذهن جای بگیرد، نه برای اینکه آن تمرین را آنقدر انجام دهد که بازی به نوعی در وجود و چهره آدم بیات شود. در واقع در حد مفیدش خوب است، چون اگر از حد خودش بگذرد آن تاثیرگذاری لازم را کم می کند.

بازی در کنار کدام بازیگر برایتان لذتبخش و برای شما نقش مکمل خوبی بوده؟

آقای پرویز پورحسینی که در اولین کارم بیشتر سکانسها با ایشان بود و خیلی تاثیرگذار بودند. ایشان به بازیگر مقابل کمک می کنند و من در کار اولم "مریم مقدس" کم تجربه بودم و خیلی به من کمک کردند. اگر بخواهم بگویم کدام کارگردان به بازیگری من کمک کرد باید بگویم آقای لطیفی.

از خصوصیات اخلاقیتان بگویید؟

معمولا بقیه باید راجع به آدم صحبت کنند. من خیلی خوبم (با خنده). سعی می کنم کمتر کسی را از خودم برنجانم و این که خیلی آدمها را تحمل کنم، بدیهایشان را نبینم و خوبی هایشان را ببینم.

از علایق شخصی تان بگویید؟

فیلم دیدن و کتاب خواندن و مسافرت. کار نوشتن را خیلی دوست دارم، داستان کوتاه و طرح فیلمنامه می نویسم البته فقط برای خودم و زمانی که بخواهم کار کنم.

قشنگ ترین جای دنیا که دیده اید؟

یکی از قشنگ ترین شهرهایی که دیده ام "سیدنی" بود و فکر می کنم هر گوشه از این شهر قشنگی خاصی دارد. سیدنی یک شهر تاریخی نیست چون استرالیا 300 سال است که کشف شده ولی خیلی زیباست.

از شغل دومتان (تدریس) بگویید؟

حدود چهار سال در دانشگاه آزاد تدریس کردم و در حال حاضر دو سالی است که مرخصی گرفته ام. به خاطر اینکه فیلمبرداری با کار تدریسم کمی تداخل پیدا می کرد، ولی در کل تدریس را دوست دارم به شرط اینکه دانشجوها آن انرژی را که باید بدهند. چون در حال حاضر دانشجوهای تئاتر پر انرژی و با انگیزه نیستند. اگر دانشجوها با انگیزه باشند، کار سختی نیست، به تازگی در دانشگاه می گویند ما را برای بازیگری معرفی کن، یا مثلا دستمزد بازیگری چقدر است؟ خلاصه همه فکر و ذکرشان این است که کمتر یادگیری برایشان مهم است.

کدام یک از کارهای دانشجوها شما را خیلی عصبانی می کند؟

دیر آمدن و زنگ خوردن موبایل سر کلاس.

آیا تنبیه شان هم می کنید؟

بله، قرار است که دیر نیایند سر کلاس و اگر چند بار تکرار شود مطمئناً راهشان نمی دهم.

به نظر شما بازیگر برای بالا بردن کیفیت کارش چه باید بکند؟

یکی از اصول مهم اخلاق است و بعد از آن فیلم دیدن و کتاب خواندن.

قشنگ ترین فیلمی که در سینمای ایران دیده اید؟

فیلم های قشنگ خیلی دیده ام و فیلم هایی که همیشه در ذهنم می مانند "مادر" و "هامون" است و سریال "هزار دستان". اینها تکرار نشدنی اند. همه کارهای آقای حاتمی را دوست دارم.


بازی کدام یک از بازیگرها را دوست دارید؟

خانم معتمد آریا، آقای انتظامی و خانم لیلا حاتمی.

کوتاهی و بلندی نقش چقدر برایتان مهم است؟

بعضی از کارگردانها و بعضی فیلمنامه ها مهم است. کمی بستگی به عوامل کار دارد، نمی توانم بگویم هیچ وقت مهم نیست، بعضی وقتها خیلی مهم است.

چه موسیقی بیشتر گوش می کنید؟

صدای آقای نوری را خیلی دوست دارم.

چگونه وارد گروه آقای افخمی و "پنجمین خورشید" شدید؟

زمانی این کار به من پیشنهاد شد که مشغول بازی در سریال "عملیات 125" بودم و چون تهیه کننده هر دو کار یک نفر بودند، این کار را به من پیشنهاد دادند و من بعد از خواندن فیلمنامه و سابقه کاری که از آقای افخمی در سریالهای مناسبتی داشتم قبول کردم و مشغول بازی شدم.

کمی در مورد نقشتان در این سریال بگویید؟

نقش من جزو نقشهای اصلی در مقطع زمانی سال 88 است. چون این سریال در دو مقطع زمانی سال 64 و 88 می گذرد، نقش هما را بازی می کنم و نقش مقابلم را آقای حمید گودرزی بازی می کنند. شخصیت هما برای من جذابیتهای خاصی داشت، چون از نقشهای دیگرم خیلی دور و تجربه متفاوتی بود. هما دختری ست که مسوول دستفروشهای خیابان است و ...

سختی بازی در سریال مناسبتی چه بود؟

فشردگی کار، چون به زمان پخش نزدیک بودیم و تمام متنها آماده نبود، ولی در کل مثل سریالهای دیگر است.

اولین کار مناسبتی شما بود؟

بله.

با کدام یک از بچه های گروه راحت تر کار کردید؟

تقریبا می توانم بگویم با همه راحت بودم. همه بچه ها؛ گریم، لباس، منشی صحنه خوبمان و کارگردان و تهیه کننده کار که سرشار از انرژی مثبت بودند و تجربه خوبی برای من بود.

بازدهی کار را چگونه ارزیابی می کنید؟

فکر می کنم خیلی خوب باشد، چون در شبهای ماه رمضان همگی وقتشان را خالی می کنند تا سریالها را ببینند.

ورزش می کنید؟

کم و بیش، ولی ورزشکار نیستم، شنا و بدنسازی را دوست دارم.

سایتی دارید که به مخاطبانتان معرفی کنید؟

بله. www.gholikhani.com

معیارتان برای انتخاب نقش چیست؟

در وهله اول فیلمنامه، چون زمانی که شما کارگردان را نمی شناسید ـ به دلیل اولین کار ـ فیلمنامه خوب است که می تواند شما را جذب کند.

نقشی بوده که شما دوست داشتید آن را بازی کنید؟

نقش "دختر لر" (با خنده) را خیلی دوست داشتم بازی کنم.

آشپزی هم می کنید؟

بعضی اوقات.

آیا دوست صمیمی در عرصه بازیگری دارید؟

خیر.

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 353 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)
اس ام اس های جدید عاشقانه و زیبا:

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 1
اگر عشق نبود چگونه عبور شب های تلخ و تاریک را تاب می آوردیم ، به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ آری! بی گمان پیش از اینها مرده بودیم، اگر عشق نبود..

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 2
از راز دلم هیچ کس آگاه نیست، از آه دلم هیچ کس به جز تو خبر ندارد. من در مسیر قلب تو ام همچون مسافری، و مقصدم افق دور چَشمان توست..

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 3
آخرین تکه ی قلب سرخم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهایش سوی دیدن را از من گرفت ، به او دادم چون از تمامی چیزهای دور و برم پاک تر بود ، حتی آبی تر از حوض آبی كلبه تنهایی ام . .

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 4
بگذارید و بگذرید، ببینید و دل نبندید، چشم بیندازید و دل نبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت . .

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 5
تا آن روز كه رفتی می پنداشتم عشق سراپا شیرینی است! اما آن روز چشمانت به من آموخت كه با آخرین نگاه است كه اولین رنج آغاز می شود . .

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 6
تو را برای وفای تو دوست میدارم، و اگر نه دلبر پیمانه شكن فراوان است . .

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 7
تو سادگی ام را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم، اما ای کاش غرورم را که در پستوی سادگی ام پنهان بود می یافتی . .

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 8
هر کجا عشق آید و ساکن شود هر چه ناممکن بود ممکن شود ( اشاره به سخن معروفی از دکتر علی شریعتی: آنجا که عشق فرمان می دهد، محال سر تسلیم فرود می آورد!)

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 9
از قدیم ندیم ها گفتند واسه کسی بمیر که برات تب کنه! (قدیمی ها چه پرتوقع بودن!!)

اس ام اس جدید عاشقانه شماره ی 10
برای شکستن من یک اخم تو کافیه نیاز به فریاد نیست، واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه نیاز به قهر نیست، برای مردنم حرف رفتنت کافیه نیازی به انجامش نیست . .
شروع کار معمولا سخته. مخصوصا اگر قرار باشه یک چیز جدید ارائه بدی. مثلا یک سری اس ام اس جدید ! اما همین که راه بیفتی ادامه مسیر آسونتر میشه. برای شروع یک سری اس ام اس جدید عشقولانه آماده کردم که امیدوارم مورد قبول شما عزیزان واقع بشه. میدونم همشون جدید جدید نیستند ولی خب چاره چیه! بالاخره باید از یه جایی شروع کرد. اگر توی این اس ام اس ها، چند تاش براتون تکراری بود به بزرگواری خودتون ببخشید. منتظر نظرات شما گرامیان هستم.

این هم 10 اس ام اس جدید و عشقولانه:

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 1
دیگر محبت و عشق هم خریداری ندارند. زندگی شده قصه ی همان مرد یخ فروشی كه وقتی از او سوال کردند: فروختی؟ در پاسخ گفت: "نخریدند، تمام شد.."

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 2
دیشب خواب دیدم با یه دسته گل اومده بودی به دیدنم، با یك نگاه مهربون... همون نگاهی كه سال ها آرزوشو می کشیدم و از من دریغ می كردی، گریه كردی، گفتی که دلت برام تنگ شده، ولی من فقط نگاهت كردم.. وقتی رفتی سنگ قبرم از بارون اشكات خیس شده بود . . .

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 3
تو اکنون می روی و من فقط نگاهت می کنم، تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم، اما برای تماشای تو همین چند لحظه باقی است..

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 4
همیشه وقتی که گریه می کنی حواست باشه، اونی که آرومت میکنه دوستت داره، ولی اونی که با تو گریه می کنه عاشقته . .

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 5
عجیب آن است که در بازی زندگی، تنها كسانی ما را می رنجانند كه همیشه كوشیده بودیم از ما نرنجند . .

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 6
حکایت شگفتی است که " فراموش شدگان"، " فراموش کنندگان" را تا ابد " فراموش نمی کنند..!"

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 7
عشق از دوستی پرسید: من و تو چه تفاوتی داریم؟ دوستی گفت: من انسان ها را با سلامی آشنا می کنم ولی تو با نگاهی...... و من آنان را با دروغی جدا می کنم ولی تو با مرگ..

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 8
در خاطرت هست گفتم که دوستت دارم و تو گفتی کوچکی برای دوست داشتن!؟ من رفتم و بزرگ شدم... حالا اما دیگر یادم رفته است دوست داشتن!

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 9
دیشب دفترچه قسطامو ورق می زدم. تمومی نداره! هر طور حساب می کنم می بینم تا آخر عمر بدهكار مهربونیاتم..

اس ام اس جدید عشقولانه شماره ی 10
یادمه که همیشه به من می گفتی برو من پشتتم.. ولی هرگز فکر اون خنجری رو که پشتت قایم کرده بودی نمیکردم..

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 385 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

SMS زيبا:

آنچه می خواهیم نیستیم، آنچه هستیم نمی خواهیم، آن چه دوست داریم نداریم، آن چه داریم دوست نداریم.. اما عجیب است که هنوز زنده ایم و امیدوار به اینکه روزی ، جایی، در کنار کسی، بالاخره خوشبخت خواهیم شد!؟..

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 442 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)
SMS زيبا - بیداری..
  SMS زيبا:
زنده بودن را به بیداری بُگذرانیم،
که سال ها به اجبار خواهیم خفت!
                                              (دکتر علی شریعتی)

 

تصمیم ناممکن!
  SMS زيبا:

آدمی می تواند خود را بکشد ، اما نمی تواند تصمیم بگیرد که نفهمد ..!

                                                                        زنده یاد دکتر علی شریعتی
 
 
SMS عاشقانه - بدهكار ابدي!
SMS عاشقانه :


ديشب دفترچه قسطامو ورق زدم. تمومي نداره! تا آخر عمر بدهكار مهربونياتم..

 

آهاي آشنا
كجا مي روي؟
هنوز حرفم تمام نشده
وقت نداري‌‍،
مي دانم
بايد بروي
به دنبال آن صدا..

يادت هست؟
صدايت كردم؟
نگاهم كردي؟

آشنا بودم،
آشنا بودي،

كجا مي روي؟
حرفم تمام نشده،
باور كن
هنوز،
عشقم تمام نشده
آهاي آشنا..

 


جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 469 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

آمار غیر رسمی از زنان خیابانی تهران

روزنامه سرمایه نوشت:

چند روز پیش در خبری عجیب، معاون دادستان مشهد اعلام کرد: «شباهت زیادی میان سازمان بهزیستی و قوه قضائیه وجود دارد و این معاونت قصد ساماندهی زنان خیابانی در خراسان رضوی را دارد.

امیر مرتضوی افزود: کمیته ساماندهی زنان خیابانی در همین راستا تشکیل شده و تاکنون پرونده قریب به 300 زن و دختر آسیب دیده در این کمیته مورد بررسی کارشناسانه قرار گرفته است.

او همچنین از تشکیل «بانک اطلاعات زنان و دختران خیابانی در قوه قضائیه خبر داد و گفت: «طرح ساماندهی زنان خیابانی که به صورت پایلوت در خراسان رضوی اجرا شد اکنون به عنوان یک طرح موفق شناخته شده و به زودی در سراسر کشور اجرا می‌شود.

هیچ آمار رسمی در مورد جمعیت این زنان، مکان اسکان آنان و ... وجود ندارد اما آمارهای غیررسمی نشانگر آن است که شمار این افراد رو به گسترش است و طبق آخرین تحقیقی که در رسانه‌های رسمی مانند خبرگزاری ایلنا منتشر شد، سن روسپی گری در ایران به 12سال تقلیل یافته است.

امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس، در این باره گفته است: در بررسی که در خصوص گروه سنی زنان خیابانی انجام شد از بین شش هزار و 53 زن خیابانی که در کل کشور زندانی بودند، دختران بین 12 تا 25 سال بیشترین تعداد را تشکیل می‌دهند.

او همچنین در سال 1385 گفته است: «دست کم 300 هزار زن خیابانی در تهران زندگی می‌کنند.

منبع : تابناک
جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 369 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

مدعی دروغین این بار در شیراز؛ قرار است خبر ظهور امام زمان(عج) را من بدهم!

عصرایران- فردی که با لباس عربی به ادارات کل استان فارس می رفته و خود را "خبرنگار اسلام" معرفی می کرده، پس از بازداشت و آزادی همچنان به ادعاهای عجیب و غریب خود ادامه می دهد.

به گزارش خبرنگار عصرایران، این فرد مدتی قبل با پوشیدن لباس عربی به چند اداره کل استان فارس مراجعه کرده و با معرفی خود به عنوان "خبرنگار اسلام" مدعی شده است که دارای مقامات ویژه معنوی است و اوست که خبر ظهور امام زمان (عج) را به همگان خواهد داد!

در پی مراجعات مکرر وی به ادارات و ادعاهای امام زمانی اش، این فرد بازداشت و پس از مدتی آزاد شد. با این حال گویا بازداشت نیز افاقه نکرده و این مدعی دروغین همچنان به فعالیت های خود ادامه می دهد.

وی هم اکنون بر فراز منزل اش یک پرچم بزرگ نصب کرده که بر روی آن نوشته شده است: "آخرالزمان، خبرنگار دینی اسلام است!"

چند سالی است که بازار مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان (عج) رونق خاصی گرفته و برغم برخوردهای صورت گرفته توسط دستگاه های ذیربط با این مدعیان دروغین، هنوز عده ای دچار این ادعاها هستند و عده بیشتری نیز حلقه مریدان فریب خورده این افراد را تشکیل می دهند.
جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 335 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

پوشش تیم والیبال زنان ایران از شکست آنها تلخ تر بود

عصر ایران – روزنامه جمهوری اسلامی در ستون " جهت اطلاع " روز سه شنبه خود از پوشش تیم والیبال زنان جمهوری اسلامی ایران در مسابقات آسیایی اخیر انتقاد کرد .

به گزارش عصر ایران این روزنامه در این باره نوشت : " تیم ملی والیبال زنان جمهوری اسلامی ایران روز گذشته پس از شکست در رقابت های آسیایی در ویتنام به تهران بازگشت . شکست تیم ملی والیبال بانوان در رعایت نکردن پوشش مناسب ، آنهم در ماه مبارک رمضان در این مسابقات بسیار تلخ تر از هر چیز دیگری بود . تصاویر زننده ورزشکاران ایرانی که بر روی سایت اینترنتی قرار گرفته است ، به هیچ وجه قابل توجیه نیست و باید به مسئولین اصولگرای ورزش کشور گفت : چشمتان روشن ".

تیم ملی والیبال زنان ایران در این دوره از مسابقات آسیایی به مقام هشتم رسید

جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 375 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

24 ساعت تجاوز به زن متاهل در ویلای مخوف !

استفاده از خودروي مسافربر شخصي بار ديگر زن جواني را قرباني و او را در تله پنج مرد متجاوز گرفتار کرد. اين زن پس از آنکه توسط مرد مسافرکش ربوده شد، به ويلايي در لواسان منتقل شد و 24 ساعت در چنگ متجاوزان اسير بود.

ساعت 50/13 روز 31 مردادماه زني با پليس 110 تماس گرفت و در حالي که بريده بريده صحبت مي کرد، گفت از دست چند آدم ربا فرار کرده و الان در روستايي در منطقه لواسانات پنهان شده است. اين زن مشخصات مکاني را که در آنجا پناه گرفته بود، اعلام کرد و دقايقي بعد ماموران توانستند او را بيابند. زن جوان که از نظر روحي بسيار آشفته بود پس از انتقال به کلانتري فشم ماجرا را اين طور شرح داد؛ «روز گذشته- 30 مردادماه- براي خريد به ميدان ميوه و تره بار رفتم. موقع بازگشت به خانه سوار يک پرايد سفيدرنگ که به ظاهر مسافرکش بود شدم. مردي مسافر در صندلي عقب بود و من در صندلي جلو نشستم. چند دقيقه بعد مرد مسافر چاقويي زير گلويم گذاشت و با تهديد مرا وادار به سکوت کرد. او و راننده چشمانم را بستند و مرا به يک ويلا بردند.»


اين زن ادامه داد؛ «نمي دانم آن ويلا کجا بود. وقتي به آنجا رسيديم دو آدم ربا با چند نفر از دوستان شان تماس گرفتند و آنها را هم خبر و همگي به من تعرض کردند. 24 ساعت در آن ويلا اسير بودم و بارها مورد آزار قرار گرفتم. متجاوزان از من فيلم هم تهيه و تهديد کردند اگر شکايت کنم آن را تکثير مي کنند. التماس هايم براي اينکه مرا رها کنند فايده يي نداشت تا اينکه بالاخره در يک فرصت مناسب توانستم فرار کنم.» 


بعد از ثبت اظهارات اين زن به دستور رئيس شعبه 79 دادگاه کيفري استان تهران متهمان تحت تعقيب قرار گرفتند. در ابتداي امر دو سرنخ گنگ از متهمان وجود داشت؛ نخست پرايد سفيدرنگ که شاکي شماره پلاک آن را نمي دانست و دوم ويلايي که زن جوان آدرس آنجا را بلد نبود. افسران اداره 16 پليس آگاهي با اطلاعاتي که از اين زن گرفتند، توانستند محدوده وقوع جرم را شناسايي کنند.


سپس با تحقيق خانه به خانه، اسارتگاه مخوف پيدا شد. پليس پيش از آنکه براي دستگيري آدم ربايان وارد عمل شود به تفحص درباره صاحب ويلا پرداخت و معلوم شد مالک پسري 23 ساله به نام عماد دارد. اين جوان در سال هاي 84 و 85 به جرم نگهداري و استعمال مواد مخدر و سرقت لوازم داخل خودرو به زندان افتاده و عکس او در آلبوم مجرمان سابقه دار موجود بود. شاکي به محض ديدن تصوير، عماد را به عنوان يکي از متجاوزان شناسايي کرد.
 
پس از آن کارآگاهان به صورت نامحسوس به بررسي آشنايان و دوستان عماد پرداختند و متوجه شدند او پسرعمويي 27 ساله به نام حسين دارد. حسين نيز دو فقره سابقه کيفري به اتهام هاي سرقت به عنف و نگهداري و استعمال مواد مخدر داشت که در سال هاي 85 و 87 به ثبت رسيده بود. چندي بعد مخفيگاه حسين شناسايي شد و ماموران درست در روزي که او قصد داشت خودرو خود را بفروشد، وي را پيدا کردند و مخفيانه زير نظر گرفتند.


حسين به همراه مادرش به نمايشگاه هاي اتومبيل سر مي زد تا براي ماشين اش مشتري پيدا کند. بالاخره بعدازظهر همان روز ماموران با ترفندي حسين و مادرش را از هم جدا و پسر جوان را دستگير کردند. اين متهم در اداره آگاهي جرمش را گردن گرفت و علاوه بر عماد سه همدست ديگر خود را معرفي کرد. به اين ترتيب تمامي مردان متجاوز به دام افتادند و حسين و يکي ديگر از متهمان به نام عليرضا اعتراف کردند؛ ما دو نفر ابتدا اين زن را سوار خودرو کرديم و با وجود آنکه در طول مسير بارها التماس کرد به خاطر شوهر و بچه اش او را رها کنيم و گفت حاضر است تمام اموالش را به ما بدهد، او را به ويلاي پدر عماد برديم و مورد آزار و اذيت قرار داديم و همزمان در تماس با تعدادي از دوستان خود آنها را نيز در جريان گذاشتيم. لحظاتي بعد آنها نيز به ما پيوستند و در زمان آزار و اذيت اين زن اقدام به تهيه فيلم از وي کرديم.


سرهنگ عباسعلي محمديان رئيس پليس آگاهي تهران درباره اين پرونده گفت؛ متهمان ضمن آزار و اذيت اين زن به مدت 24 ساعت، اقدام به سرقت مبلغ 300 هزار تومان وجه نقد و گوشي تلفن همراه وي کردند و در بازرسي از منزل پدري يکي از ربايندگان، گوشي تلفن همراه مسروقه کشف و ضبط شد.


رئيس پليس آگاهي تهران با هشدار به شهروندان گفت؛ شهروندان به ويژه بانوان، هنگام تردد در سطح شهر از وسايط نقليه عمومي از قبيل مترو، اتوبوس يا تاکسي هاي آرم دار و مشخص استفاده و در زمان تردد به ويژه در ساعات پاياني روز، از سوار شدن بر خودروهاي رهگذر جداً خودداري کنند.


صاحبان املاکي از قبيل باغ و ويلا هم بايد نظارت لازم را بر اين گونه اماکن که به صورت مداوم و ثابت در آنها سکونت ندارند داشته باشند و از دادن کليد يا اجازه حضور ديگر افراد در اين مکان ها به بهانه هاي مختلف از قبيل برگزاري ميهماني هاي خصوصي يا مجردي و شبانه جداً خودداري کنند.

منبع : نظام آباد
جدیدترین نرم افزار روز دنیا بازدید : 354 شنبه 05 شهریور 1390 نظرات (0)

حتمابخوانید : معجزه زایمان

يادداشت: مشخصات كودك به دنيا آمده بسيار طبيعي مي‌‌نمود و اين عجيب بود.ء


رئيس بيمارستان نگاهي به پرونده بيمار انداخت و به پرستار گفت:
ـ چطور اين بيمار را پذيرفتيد.


پرستار با دستپاچگي گفت:
ـ چه‌كار مي‌‌توانستيم بكنيم! زائو درد شديدي داشت و بچه هم سرازير شده بود.
دكتر گفت:
ـ غير ممكنه‌ ـ اين يك معجزه است. حالا مطمئن هستيد كه بچه با شما صحبت كرد؟
ـ بله آقاي دكتر‌ ـ‌ داشتم از ترس مي‌مردم. باور كنيد! اگر مي‌خواهيد، خودتان بياييد تماشا كنيد. قيافه بسيار زيبا و ملوسي دارد. اما با آدم حرف مي‌زند. طوري نگاه مي‌كند كه انگار يك مرد شصت ساله به آدم نگاه مي‌كند.
دكتر پرسيد:
ـ مادرش به او شير مي‌دهد؟
ـ بله آقاي دكتر، ممكن است باور نكنيد. جلوي من يكي از سينه‌هاي مادرش را پس زد و با صداي كلفت و مردانه‌اش گفت:
ـ اين كه شير نداره، اون يكي رو بده!
دكتر لبخندي زد و گفت:
ـ با همين لحن! ـ او كه دختره!
ـ بله، آقاي دكتر، باور كنيد! مثل يك مرد صحبت مي‌كند. اما با هر كسي حرف نمي‌ز‌ند. فقط نگاه مي‌كند. چشمهاي بسيار درشتي دارد. طوري نگاه مي‌كند كه سراپاي آدم به لرزه مي‌افتد. من كه داشتم از وحشت سنكوب مي‌كردم. اگر بخواهم به اتاق مادرش بروم و چيزي بردارم، يا چيزي آنجا بگذارم، قلبم همين‌طور مي‌زند. فكر كنم ضربان قلبم به صد تا برسد.
دكتر، پرونده را ورق زد و به نامه پذيرش نگاهي انداخت. سپس به چهره ترسيده و ملتهب پرستار نگاهي كرد و گفت:
ـ بيمار به اصرار سرايدار پذيرش شده. لطفا‌ً به آقاي مشهدي قاسم بگوييد از دم در بيايد اينجا!
و داخل اتاق شروع به قدم زدن كرد. گوشي تنظيم قلب را برداشت و داخل گوشش گذاشت. كفه آن را به روي مچ دستش گذاشت؛ ضربان قلب خودش را به خوبي مي‌شنيد. تپش آن زياد شده بود: «يعني چطور ممكن است، يك نوزاد 5/3 كيلويي با قد 51 سانت و چشمهاي درشت مشكي و موهاي بلند، بسيار طبيعي به دنيا بيايد و داراي زبان ناطق و ديد وسيع و فهم و شعور باشد. حتما‌ً پدر و مادر اين بچه از اين كوليهاي دوره‌گرد هستند كه سحر و جادو بلد هستند.» در اين افكار بود كه مشهدي قاسم جلوي در ظاهر شد. او هم قيافه‌اي گرفته داشت. قبل از آنكه دكتر از او سؤالي بكند هر دو دستش را مشت كرده بود و به شكمش فشار مي‌آورد. دكتر خطاب به پيرمرد گفت:
ـ چه خبر؟ چرا به شكمت فشار مي‌دهي؟
پيرمرد با التهاب گفت:
ـ چه‌كار كنم آقاي دكتر‌ ـ دل‌پيچه گرفتم. شما نمي‌‌دانيد چطور به آدم نگاه مي‌كند. انگار من پدرش را كشته‌ام. هنوز دو روز نيست اين بچه به دنيا آمده، تمام بيمارستان را به‌هم ريخته. تو را به خدا مرخصشون كنيد برند. اين ديگر چه جور نوزاديه؟ قلبم دارد از شدت ترس مي‌تركد. وقتي من وارد اتاق شدم، آقاي دكتر، نمي‌دانيد با چي روبه‌رو شدم. همين‌طور به من خيره نگاه مي‌كرد؛ از سر تا نوك پاهام. بعد چشمهاي درشتش را رو به مادرش برگرداند، زن بيچاره روي تخت از ترس مچاله شده بود. بعد يك خنده‌اي به او كرد و دوباره به من نگاه كرد و اخم كرد. نزديك بود همان‌جا پس بيفتم؛ زدم به چاك و آمدم تو سالن كه شما خانم نوبخت را به دنبال من فرستاديد. حالم خيلي بده. اجازه بدهيد بيايم تو. همين‌طور دل‌پيچه دارم.
دكتر گفت:
ـ‌ خيلي خوب. مهم نيست. خونسردي خودتان را حفظ كنيد. بياييد بنشينيد؛ فقط به چند سؤال من پاسخ بدهيد!
پيرمرد رفت و روي مبل راحتي ولو شد. رنگ از رويش پريده بود. پرستار همين‌طور هاج و واج به او نگاه مي‌كرد. دكتر به پرستار گفت:
ـ بياييد تو و در را ببنديد!
هميشه در يك چنين موقعيتهايي كه مسئله حادي به وجود مي‌آمد و او جلوي در اتاق دكتر ايستاده بود، دكتر مي‌گفت برود و در را ببندد. ولي امروز قضيه برعكس شده بود. انگار دكتر هم احتياج به همدردي پرستار داشت. دلش نمي‌خواست تنها بنشيند و به حرفهاي اين پيرمرد ترسيده گوش بدهد؛ ترس ناشي از برخورد با اين حقيقت كه نوزاد تازه به دنيا آمده همه‌چي را مي‌داند و با نگاههاي ممتدش دلها را مي‌لرزاند.
از پيرمرد سؤال كرد:
ـ چه وقتي اين خانم به شما مراجعه كرد؟
مي‌دانست كه دارد وقت را مي‌كشد، تا با چنين حقيقتي روبه‌رو نشود. پيرمرد كمي لرزشش آرام گرفت. اما وقتي ليوان آب سرد را از دست پرستار مي‌گرفت هنوز دستش مي‌لرزيد؛ كمي خورد، كمي را روي پايش ريخت و بقيه آب را در ته ليوان گذاشت. ته‌مانده آب را در دهانش فرو برد و گفت:


ـ نصف ‌شب بود؛ حدود ساعت دوازده. ماشين شما هم نبود. اين خانم كه آمد ـ ببخشيد شوهر ايشان كه آمد؛ نگاه كردم ديدم پنجاه را بالا داشت. زنش هم زياد جوان نبود؛ چهل سال را داشت؛ اما، به جان آقاي دكتر خيلي درب و داغون. با يك وانت‌‌بار پيكان آمده بودند. راننده هم آنها را جلوي بيمارستان پياده‌شان كرد و رفت. يك عالم خرت و پرت هم پشت وانت بود. معلوم بود از دهات آمده‌اند. هنوز هم وارد اتاقشان مي‌شويم ـ بلانسبت‌ ـ بوي پشگل گوسفند مي‌دهد. انگار، هر جا بردنشان قبولشان نكردند.

مرد بيچاره همچين اين دستهاي مرا گرفته بود و مي‌بوسيد و به سر و ريش كثيفش مي‌زد كه انگاري ما امام‌زاده‌ايم، بلا‌نسبت. گفتم: «بيمارستان تعطيله. كسي نيست. دكتر نداريم!» اصلا‌ً گوششان بدهكار نبود. همين‌طور دست و روي مرا مي‌بوسيد و رها نمي‌كرد. مي‌گفتم:‌ «بابا! من اينجا هيچ‌كاره‌ام. اينجا بيمارستان است. صاحب دارد. رئيس دارد. دكتر دارد.»، اما اصلا‌ً ول‌كن نبود. مي‌گفت: «تو رئيسي، تو آقايي، تو سروري، تو صاحبي»، مي‌گفتم: «مگر ديوانه‌اي!»


با دستش به سرش مي‌زد و مي‌گفت: «ديوانه‌ام؛ بيچاره‌ام؛ بي‌پناهم؛ بي‌گناهم؛ بي‌جاي و مكانم؛ تو آقايي؛ تو سروري؛ تو به من جاي و مكان بده! تو را به جان خانواده‌‌ات. زنم از دستم مي‌رود. تو دستگيري كن!»


آقا! دكتر من چه‌كار مي‌توانستم بكنم. دلم به حالشان سوخت. رفتم اتاق آقاي دكتر كشيك. ايشان خواب بودند. آهسته در زدم. ديدم نيامدند در را باز كنند. يواش در را باز كردم و داخل شدم. خواب خواب بودند. آهسته رفتم جلو. روپوش سفيدشان را هم درآورده بودند و روي صندلي گذاشته بودند. خيلي آرام شانه‌شان را كه رو به من بود و يك پهلو خوابيده بودند تكان دادم. چهره‌‌شان دايم بشاش مي‌شد و اخم مي‌كردند؛ انگاري خواب مي‌ديدند. دوباره تكانشان دادم. يك‌مرتبه، مثل يك آدم مارگزيده، پريدند روي تخت نشستند. دلم برايشان سوخت. چشمشان قرمز شده بود. گفتم:
«نترسيد آقاي دكتر، چيزي نيست! يك زائو آورده‌اند. خيلي بي‌تابي مي‌كند. پذيرش، او را نمي‌پذيرد. مي‌گويند جا نداريم. اين بيچاره پول هم ندارد. ننه‌مرده جلوي در بيمارستان افتاده و ناله مي‌كند.» آقاي دكتر چشمهايش را ماليد و گفت:
ـ وقتي جا نداريم، من چه‌كار كنم. بگو برود بيمارستان ديگر! گفتم: «آقا ما مسئوليم؛ اين زن ممكن است بميرد.» دكتر گفت: «خوب، خلاصه‌اش كن پيرمرد! بعد چه كار كردي؟»


داشتم تعريف مي‌كردم، اما آقاي دكتر زير بار نمي‌رفت. ديدم رفت سمت دستشويي و شروع به شستن دستش كرد. همين‌طور صابون مي‌ماليد و كف مي‌كرد و تو آئينه به چشمهاي قرمزش خيره شده بود. يك‌مرتبه، همين‌طور كه من جلوي آيينه ايستاده بودم و به صورت پف‌كرده آقاي دكتر خيره شده بودم و دلم براي آن زائوي بيچاره شور مي‌‌زد، آقاي دكتر، با همان دستهاي كفي، حوله را از جا حوله‌اي كشيد و بدون اينكه شير آب را ببندد به طرف بيرون دويد و فرياد زد: «مشدقاسم! بگو آن زن كجاست؟»


خدا خيرشان بدهد. پريدند جلوي در. نمي‌دانستند از كجا بايد بروند. يك وقت ديدم دارند مي‌دوند به سمت ويلچر، كه آخر راهرو بود؛ پريدند و دسته‌هاي ويلچر را توي دستشان گرفتند. آقاي دكتر كه دستشان را به هر چيزي نمي‌زنند و هر وقت از اتاق عمل خارج مي‌شوند دو ساعت دستهايشان را كف‌مالي مي‌كنند. من تعجب كردم، كه چطور شد كه ويلچر را خودشان به دستشان گرفتند و به سمت در خروجي دويدند. من هم به دنبالشان. دم در به شوهر بيچاره‌‌شان كه كنار جدول پياده‌رو دو زانو نشسته بود و به آن زن بيچاره كه از درد به خودش مي‌پيچيد، نگاه مي‌كرد، اشاره كرد كه كمك كند و او را داخل ويلچر بنشاند، ما هم كمك كرديم جلوي چرخ ويلچر را گرفتيم كه عقب نرود. آقاي دكتر خودشان بيمار را به داخل اتاق عمل بردند و لباس مخصوص جراحي را پوشيدند و پرستار را صدا زدند. خانم دكتر ايزدخواست را از بخش زنان صدا زدند و اين بيچاره را نجات دادند. حتي من صداي دعوايشان را با خانم پذيرش مي‌شنيدم.
دكتر گفت:
ـ بسيار خوب. همه‌ چي را فهميدم. شما برويد ـ ولي، نه، باشيد! با شما كار دارم.


پيرمرد، سر جايش ميخكوب شد و به دكتر كه مشغول قدم زدن داخل اتاق شد، نگاه كرد. پرستار ايستاده بود و از حركت دكتر تعجب مي‌كرد. دكتر كه رئيس بيمارستان بود و كمي دستش مي‌لرزيد، رو به پرستار كرد و گفت:
ـ خوب حواستان را جمع كنيد! مي‌دانيد كه اگر رسانه‌هاي گروهي بفهمند چه بلوايي درست مي‌كنند! همه عوام مي‌ريزند داخل بيمارستان. اينجا را تبديل به يك امام‌زاده مي‌كنند. اول فكر كنيد بعد به من جواب بدهيد. شما مطمئن هستيد كه اين نوزاد دو روزه به شما نگاه مي‌كند و حرف هم مي‌زند؟ شما هيچ با گوش خودتان حرف زدن او را شنيده‌ايد؟ فكر نمي‌كنيد اشتباه مي‌كنيد؛ مثلاً دچار خيالات و اوهام شده‌ايد؟ و يا اينكه اين صدا را از ضبط صوت و يا نواري چيزي شنيده‌ايد؟


ـ آقاي دكتر! چرا شما خودتان تشريف نمي‌آوريد، همه چي را از نزديك ببينيد! اين بچه چهره‌اي عجيب نوراني دارد. انگار او را داخل يك پارچه حرير پيچيده‌اند. كارهاي عجيبي مي‌كند. با همان دستش كه پلاك به آن وصل است، روپوش مرا كشيد و مثل يك آدم بزرگ به من گفت:


ـ در حالي كه باور نداريد‌ ـ سوار بر ماشينهاي قشنگتان كه مخزنش پر از بنزين است به تفريح مشغول هستيد... ناگهان وعده خدا خواهد رسيد و همه مخازن از هم خواهند پاشيد و در هيچ كاسه‌اي سفالين هيچ آبي نخواهد ماند...


دكتر، باز كمي داخل اتاق قدم زد و به پرستار خيره شد و سپس به حالت تعجب گفت:
ـ باوركردني نيست! من نمي‌توانم اين حرفها را باور كنم. مگر ممكنه! غير ممكنه. تو اين حرفها را با گوش خودت شنيدي؟


ـ بله آقاي دكتر! با همين گوشهاي خودم.
دكتر، رو به پيرمرد كرد كه از ترس روي صندلي مچاله شده بود.


قدري به او خيره شد و سپس گفت:
ـ مشهدي قاسم! يك نوزاد دو روزه مي‌تواند اين همه حرف را سر هم كند؟ تو حرفهاي اين پرستار دروغگو را باور مي‌كني؟


پيرمرد گفت:
ـ خدا به سر شاهده، اگر خودتان هم باشيد باورتان نمي‌شود. اول كه وارد اتاق مي‌شويد به اندازه چند دقيقه به شما خيره نگاه مي‌كند...


و دستش را كاسه كرد و گفت:
ـ انگاري يك همچين چشم دارد. نمي‌توانيد چشم از چشمش برداريد. مثل سحر و جادو شما را ميخكوب مي‌كند. من كه جان بچه‌هام از ترس پاهايم مي‌لرزيد. مي‌خواستم فرار كنم نتوانستم‌ ـ باور كنيد، آقاي دكتر، چيز عجيبي است.


دكتر، نفسي تازه كرد و با لبخندي تمسخر‌آميز گفت:
ـ عجب شما آدمهاي ساده‌اي هستيد. خوراك يك نوزاد به دنيا آمده بعد از خوابيدن، نگاه كردنه ـ به هر چيز تازه‌اي كه جلوي چشمش قرار بگيره خيره نگاه مي‌كند؛ به‌خصوص كه نوزاد باهوشي باشد. اين يك حالت طبيعي است. اما آن صحبتها يك كلكي است كه هر چند يك بار در يك گوشه‌اي از جهان اتفاق مي‌افتد؛ مثل آن زن دهاتي حامله‌اي كه مي‌گفتند از داخل شكمش صداي تلاوت قرآن به گوش مي‌رسد ـ بعدا‌ً ديديد كه با چه ظرافتي داخل رحمش ضبط صوت كار گذاشته بود و به اين وسيله از مردم اخاذي مي‌كرد ـ بگوييد دكتر كشيك و آن خانم بيهوشي بيايند...!


اما بعد كمي فكر كرد و گفت:
ـ نه! صدايش را درنياوريد: «همه مخازن از هم خواهد پاشيد؛»، يعني، قحطي به بار خواهد آمد. اين حرفها مزخرف است. اگر رسانه‌هاي گروهي بفهمند و اين مسايل را منتشر كنند، مردم يكديگر را پاره مي‌كنند. اينجا جنجال مي‌شود. شما با كسي راجع به اين موضوع صحبت نكنيد، تا خودم سر از كار اين موضوع در بياورم. شما خانم پرستار، با من بياييد و شما مشهدي قاسم، از اتاق بيرون نياييد؛ مبادا قيافه شما همه چي را خراب كند.


و بلافاصله با قدمهاي آهسته به طرف اتاق نوزاد رفت. قلبش به شدت مي‌زد، و حس مي‌كرد قدرت راه رفتن ندارد. مجسم مي‌كرد كه چگونه ممكن است با چنين موجودي روبه‌رو شود. وارد آسانسور شد و كليد طبقه چهارم را به آهستگي فشار داد. پرستار رنگ به رو نداشت، اما جرئت نمي‌كرد كه بگويد شما تنها برويد. همين‌طور به چراغ سبز نئون آسانسوري كه طبقات را طي مي‌كرد خيره شده بود. عدد سه، قرمز و پررنگ در وسط آن صفحه سبز رنگ مبدل به عدد چهار شد و دستگاه متوقف گرديد. در آسانسور را به آرامي باز كردند. اول پرستار و سپس دكتر پياده شد؛ اتاق 401، سمت راست راهرو. داخل راهرو خالي بود. كسي از پرستارهاي كشيك نبودند. وحشت سراپاي دكتر را فرا گرفت. حس كرد نمي‌تواند مثل هميشه كه از آسانسور خارج مي‌شد و با قدمهاي محكم داخل سرسرا حركت مي‌كرد، قدم بردارد. كمي جلوتر يك سبد گل گلايل جلوي اتاق 402 واژگون شده بود. جلوتر، در اتاق 401 بسته بود. به عادت هميشه تلنگري به در زد. صداي مردانه‌اي گفت:


ـ بفرماييد تو، آقاي دكتر نجفي!
دكتر شديدا‌ً يكه خورد. لاي در را باز كرد و داخل شد. يك اتاق معمولي دو تخته. با يك تخت خالي. بيمار روي تخت خوابيده بود و كسي همراهش نبود. حتما‌ً همراهش داخل دستشويي بود؛ چون چراغهاي دستشويي و حمام روشن بود. يك‌مرتبه به خاطرش آمد كه كسي او را به نام صدا زد و قبل از آنكه در را باز كند او را ديده بود. به ياد آن كودك ناطق افتاد و به اطرافش خيره شد. ترس مثل خوره به جانش افتاده بود. روي يك تخت كوچك يك نوزاد خوابيده بود. چشمهايش بسته بود و از جايي صدايي نمي‌آمد. خوشحال شد كه پرستار او را گول زده و خواسته با او شوخي كند. به عقب برگشت و پرستار را در چهارچوب در ديد كه هراسان است و دستهايش را روي هم گذاشته، سرش را به حالت كشيده جلو آورده تا داخل اتاق را تماشا كند. دكتر خوشحال بود كه قضيه را كشف كرده و چيز مهمي اتفاق نيفتاده است.


دكتر خواست به آن صدايي كه قبل از ورودش شنيده بود بي‌اعتنا باشد؛ آهسته قدمي دور اتاق زد و نگاهي دوباره به نوزاد انداخت كه دست پلاك‌خورده‌اش از زير ملحفه بيرون بود و پلكهايش روي هم بود.
صورتي سرخ و نوراني داشت با موهاي مشكي و ابروهاي پر. اين كمي غير عادي به نظر مي‌رسيد. نگاهي از روي كنجكاوي به صورت نوزاد انداخت. اما جلوتر نرفت تا به او دستي بزند. مادر بچه خواب بود. دكتر، لبهايش را گزيد و عازم برگشتن شد. خوشحال بود كه اتفاقي نيفتاده است. آمد كه برگردد. آخرين نگاه را به كودك انداخت. ناگهان چشمهاي كودك نيمه باز شد و به او نگاه كرد:


ترس، آن‌چنان به وجودش چيره شد كه ناگهان احساس كرد حالت تهوع دارد. نه مي‌توانست برود و نه مي‌توانست در آنجا بماند. كودك چشم گشود و به او، خيره نگاه كرد. همچون صاعقه‌زده‌اي بر جا ماند. خواست تا نگاه از آن نوزاد بردارد اما حس كرد مثل مجسمه‌اي سنگي بر جا مانده است. نوزاد به چشمهاي او خيره شد. گويي از مسير نگاه او به عمق وجودش پي برده است. پاها و دستهاي دكتر سست شد. رنگ از رويش پريد. سرش به دوران افتاد. ق

ادر نبود روي پا بند شود و يك مرتبه به زمين افتاد. دكتر كشيك و خانم دكتر بيهوشي و چند نفر ديگر به سرعت وارد اتاق نوزاد شدند و دكتر را از روي زمين بلند كردند. دكتر، كبود شده بود. اما هنوز نفس مي‌كشيد. زير بغلش را گرفتند تا او را از اتاق بيرون ببرند، كه نوزاد، در حالي كه پرده اتاق را با دستش مي‌كشيد و آن را پيچ مي‌داد، صدايي از خودش درآورد. گويي پرده است كه صدا را از لابه‌لاي چينهاي خود عبور مي‌دهد و صداي فرياد كسي را داشت كه در كوه فرياد مي‌زند و انعكاس آن از لابه‌لاي چينهاي پرده به گوش مي‌رسيد:


«در حالي كه باور نداريد و به حالت گشت و گذار از خانه‌هايتان خارج مي‌شويد و سوار بر ماشين‌هاي قشنگتان كه پر از بنزين است به تفريح مشغول هستيد و جمعي در خانه‌هايتان به حال استراحت آرميده‌اند و به استخرهاي پر از آبهاي لاجوردي رنگتان نگاه مي‌كنيد و گروهي در بازارها مشغول خريد و فروش هستيد و از شوق اندوخته‌هايتان لذت مي‌بريد... ناگهان وعده خداوند خواهد رسيد و همه مخازن از هم خواهد پاشيد و در هيچ كاسه‌اي سفالين آبي نخواهد ماند... .»1 و نگاهي به جمعيت كرد كه همه هاج و واج به او خيره شده بودند و او انگشت در لابه‌لاي چينهاي پرده داشت.

منبع : نظام آباد

تعداد صفحات : 339

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • پنجشنبه 15 اسفند 1392
  • چهارشنبه 07 اسفند 1392
  • جمعه 04 بهمن 1392
  • دوشنبه 09 دی 1392
  • چهارشنبه 04 دی 1392
  • دوشنبه 02 دی 1392
  • سه شنبه 26 آذر 1392
  • جمعه 22 آذر 1392
  • دوشنبه 27 آبان 1392
  • يکشنبه 21 مهر 1392
  • يکشنبه 15 ارديبهشت 1392
  • شنبه 07 ارديبهشت 1392
  • يکشنبه 01 ارديبهشت 1392
  • پنجشنبه 29 فروردين 1392
  • سه شنبه 27 فروردين 1392
  • جمعه 23 فروردين 1392
  • چهارشنبه 23 اسفند 1391
  • يکشنبه 06 اسفند 1391
  • دوشنبه 09 بهمن 1391
  • شنبه 07 بهمن 1391
  • دوشنبه 02 بهمن 1391
  • چهارشنبه 01 آذر 1391
  • يکشنبه 28 آبان 1391
  • پنجشنبه 18 آبان 1391
  • چهارشنبه 17 آبان 1391
  • سه شنبه 16 آبان 1391
  • دوشنبه 15 آبان 1391
  • يکشنبه 14 آبان 1391
  • شنبه 13 آبان 1391
  • جمعه 12 آبان 1391
  • پنجشنبه 11 آبان 1391
  • چهارشنبه 10 آبان 1391
  • سه شنبه 09 آبان 1391
  • دوشنبه 08 آبان 1391
  • يکشنبه 07 آبان 1391
  • شنبه 06 آبان 1391
  • جمعه 05 آبان 1391
  • پنجشنبه 04 آبان 1391
  • چهارشنبه 03 آبان 1391
  • سه شنبه 02 آبان 1391
  • دوشنبه 01 آبان 1391
  • يکشنبه 30 مهر 1391
  • شنبه 29 مهر 1391
  • جمعه 28 مهر 1391
  • پنجشنبه 27 مهر 1391
  • چهارشنبه 26 مهر 1391
  • سه شنبه 25 مهر 1391
  • دوشنبه 24 مهر 1391
  • يکشنبه 23 مهر 1391
  • شنبه 22 مهر 1391
  • جمعه 21 مهر 1391
  • پنجشنبه 20 مهر 1391
  • چهارشنبه 19 مهر 1391
  • سه شنبه 18 مهر 1391
  • دوشنبه 17 مهر 1391
  • يکشنبه 16 مهر 1391
  • شنبه 15 مهر 1391
  • جمعه 14 مهر 1391
  • پنجشنبه 13 مهر 1391
  • چهارشنبه 12 مهر 1391
  • سه شنبه 11 مهر 1391
  • دوشنبه 10 مهر 1391
  • يکشنبه 09 مهر 1391
  • شنبه 08 مهر 1391
  • جمعه 07 مهر 1391
  • پنجشنبه 06 مهر 1391
  • چهارشنبه 05 مهر 1391
  • سه شنبه 04 مهر 1391
  • دوشنبه 03 مهر 1391
  • يکشنبه 02 مهر 1391
  • شنبه 01 مهر 1391
  • جمعه 31 شهريور 1391
  • پنجشنبه 30 شهريور 1391
  • چهارشنبه 29 شهريور 1391
  • سه شنبه 28 شهريور 1391
  • دوشنبه 27 شهريور 1391
  • يکشنبه 26 شهريور 1391
  • شنبه 25 شهريور 1391
  • جمعه 24 شهريور 1391
  • پنجشنبه 23 شهريور 1391
  • چهارشنبه 22 شهريور 1391
  • سه شنبه 21 شهريور 1391
  • دوشنبه 20 شهريور 1391
  • يکشنبه 19 شهريور 1391
  • جمعه 17 شهريور 1391
  • يکشنبه 12 شهريور 1391
  • شنبه 04 شهريور 1391
  • پنجشنبه 26 مرداد 1391
  • يکشنبه 22 مرداد 1391
  • جمعه 20 مرداد 1391
  • چهارشنبه 18 مرداد 1391
  • سه شنبه 17 مرداد 1391
  • دوشنبه 16 مرداد 1391
  • سه شنبه 10 مرداد 1391
  • شنبه 31 تير 1391
  • پنجشنبه 29 تير 1391
  • چهارشنبه 28 تير 1391
  • سه شنبه 27 تير 1391
  • يکشنبه 18 تير 1391
  • جمعه 09 تير 1391
  • پنجشنبه 08 تير 1391
  • جمعه 26 خرداد 1391
  • پنجشنبه 25 خرداد 1391
  • جمعه 12 خرداد 1391
  • پنجشنبه 11 خرداد 1391
  • چهارشنبه 10 خرداد 1391
  • سه شنبه 09 خرداد 1391
  • دوشنبه 08 خرداد 1391
  • شنبه 06 خرداد 1391
  • جمعه 05 خرداد 1391
  • جمعه 5 خرداد 1391
  • پنجشنبه 04 خرداد 1391
  • پنجشنبه 4 خرداد 1391
  • جمعه 29 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391
  • يکشنبه 24 ارديبهشت 1391
  • جمعه 15 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • شنبه 02 ارديبهشت 1391
  • شنبه 2 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 30 فروردين 1391
  • سه شنبه 29 فروردين 1391
  • دوشنبه 28 فروردين 1391
  • پنجشنبه 11 اسفند 1390
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • يکشنبه 7 اسفند 1390
  • جمعه 28 بهمن 1390
  • شنبه 22 بهمن 1390
  • چهارشنبه 5 بهمن 1390
  • دوشنبه 3 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • يکشنبه 25 دی 1390
  • چهارشنبه 21 دی 1390
  • شنبه 17 دی 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • چهارشنبه 30 آذر 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • سه شنبه 22 آذر 1390
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • يکشنبه 13 آذر 1390
  • شنبه 12 آذر 1390
  • جمعه 11 آذر 1390
  • يکشنبه 6 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • چهارشنبه 11 آبان 1390
  • سه شنبه 10 آبان 1390
  • دوشنبه 9 آبان 1390
  • يکشنبه 8 آبان 1390
  • شنبه 7 آبان 1390
  • جمعه 6 آبان 1390
  • پنجشنبه 5 آبان 1390
  • چهارشنبه 4 آبان 1390
  • سه شنبه 3 آبان 1390
  • دوشنبه 2 آبان 1390
  • يکشنبه 1 آبان 1390
  • شنبه 30 مهر 1390
  • جمعه 29 مهر 1390
  • پنجشنبه 28 مهر 1390
  • چهارشنبه 27 مهر 1390
  • سه شنبه 26 مهر 1390
  • شنبه 23 مهر 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • شنبه 16 مهر 1390
  • پنجشنبه 14 مهر 1390
  • چهارشنبه 13 مهر 1390
  • سه شنبه 12 مهر 1390
  • شنبه 9 مهر 1390
  • جمعه 8 مهر 1390
  • چهارشنبه 6 مهر 1390
  • دوشنبه 4 مهر 1390
  • شنبه 2 مهر 1390
  • جمعه 1 مهر 1390
  • پنجشنبه 31 شهريور 1390
  • سه شنبه 29 شهريور 1390
  • دوشنبه 28 شهريور 1390
  • يکشنبه 27 شهريور 1390
  • يکشنبه 26 شهريور 1390
  • شنبه 26 شهريور 1390
  • جمعه 25 شهريور 1390
  • پنجشنبه 24 شهريور 1390
  • چهارشنبه 23 شهريور 1390
  • سه شنبه 22 شهريور 1390
  • دوشنبه 21 شهريور 1390
  • يکشنبه 20 شهريور 1390
  • شنبه 19 شهريور 1390
  • شنبه 18 شهريور 1390
  • جمعه 18 شهريور 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • چهارشنبه 16 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • دوشنبه 14 شهريور 1390
  • يکشنبه 13 شهريور 1390
  • شنبه 12 شهريور 1390
  • جمعه 11 شهريور 1390
  • پنجشنبه 10 شهريور 1390
  • چهارشنبه 9 شهريور 1390
  • سه شنبه 8 شهريور 1390
  • دوشنبه 7 شهريور 1390
  • يکشنبه 6 شهريور 1390
  • شنبه 5 شهريور 1390
  • جمعه 4 شهريور 1390
  • جمعه 04 شهريور 1390
  • پنجشنبه 3 شهريور 1390
  • چهارشنبه 2 شهريور 1390
  • سه شنبه 1 شهريور 1390
  • دوشنبه 31 مرداد 1390
  • يکشنبه 30 مرداد 1390
  • شنبه 29 مرداد 1390
  • جمعه 28 مرداد 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • چهارشنبه 26 مرداد 1390
  • سه شنبه 25 مرداد 1390
  • دوشنبه 24 مرداد 1390
  • يکشنبه 23 مرداد 1390
  • شنبه 22 مرداد 1390
  • جمعه 21 مرداد 1390
  • پنجشنبه 20 مرداد 1390
  • چهارشنبه 19 مرداد 1390
  • سه شنبه 18 مرداد 1390
  • دوشنبه 17 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • شنبه 15 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • پنجشنبه 13 مرداد 1390
  • چهارشنبه 12 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • دوشنبه 10 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • جمعه 7 مرداد 1390
  • چهارشنبه 5 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • دوشنبه 3 مرداد 1390
  • يکشنبه 2 مرداد 1390
  • شنبه 1 مرداد 1390
  • جمعه 31 تير 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • چهارشنبه 29 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • دوشنبه 27 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • جمعه 24 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • چهارشنبه 22 تير 1390
  • دوشنبه 20 تير 1390
  • يکشنبه 19 تير 1390
  • شنبه 18 تير 1390
  • جمعه 17 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • يکشنبه 12 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • پنجشنبه 9 تير 1390
  • چهارشنبه 8 تير 1390
  • سه شنبه 7 تير 1390
  • دوشنبه 6 تير 1390
  • يکشنبه 5 تير 1390
  • شنبه 4 تير 1390
  • جمعه 3 تير 1390
  • پنجشنبه 2 تير 1390
  • سه شنبه 31 خرداد 1390
  • يکشنبه 29 خرداد 1390
  • شنبه 28 خرداد 1390
  • جمعه 27 خرداد 1390
  • چهارشنبه 25 خرداد 1390
  • سه شنبه 24 خرداد 1390
  • دوشنبه 23 خرداد 1390
  • يکشنبه 22 خرداد 1390
  • شنبه 21 خرداد 1390
  • جمعه 20 خرداد 1390
  • پنجشنبه 19 خرداد 1390
  • چهارشنبه 18 خرداد 1390
  • سه شنبه 17 خرداد 1390
  • دوشنبه 16 خرداد 1390
  • شنبه 14 خرداد 1390
  • جمعه 13 خرداد 1390
  • پنجشنبه 12 خرداد 1390
  • چهارشنبه 11 خرداد 1390
  • سه شنبه 10 خرداد 1390
  • دوشنبه 9 خرداد 1390
  • يکشنبه 8 خرداد 1390
  • شنبه 7 خرداد 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • چهارشنبه 4 خرداد 1390
  • سه شنبه 3 خرداد 1390
  • دوشنبه 2 خرداد 1390
  • يکشنبه 1 خرداد 1390
  • شنبه 31 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 29 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 28 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 27 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 26 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 25 ارديبهشت 1390
  • شنبه 24 ارديبهشت 1390
  • جمعه 23 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 21 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 19 ارديبهشت 1390
  • شنبه 17 ارديبهشت 1390
  • جمعه 16 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 15 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 8 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 7 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • شنبه 3 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 31 فروردين 1390
  • سه شنبه 30 فروردين 1390
  • دوشنبه 29 فروردين 1390
  • يکشنبه 28 فروردين 1390
  • شنبه 27 فروردين 1390
  • جمعه 26 فروردين 1390
  • پنجشنبه 25 فروردين 1390
  • چهارشنبه 24 فروردين 1390
  • سه شنبه 23 فروردين 1390
  • دوشنبه 22 فروردين 1390
  • يکشنبه 21 فروردين 1390
  • شنبه 20 فروردين 1390
  • جمعه 19 فروردين 1390
  • پنجشنبه 18 فروردين 1390
  • چهارشنبه 17 فروردين 1390
  • سه شنبه 16 فروردين 1390
  • دوشنبه 15 فروردين 1390
  • يکشنبه 14 فروردين 1390
  • شنبه 13 فروردين 1390
  • جمعه 12 فروردين 1390
  • پنجشنبه 11 فروردين 1390
  • چهارشنبه 10 فروردين 1390
  • سه شنبه 9 فروردين 1390
  • دوشنبه 8 فروردين 1390
  • يکشنبه 7 فروردين 1390
  • شنبه 6 فروردين 1390
  • جمعه 5 فروردين 1390
  • پنجشنبه 4 فروردين 1390
  • چهارشنبه 3 فروردين 1390
  • سه شنبه 2 فروردين 1390
  • دوشنبه 1 فروردين 1390
  • يکشنبه 29 اسفند 1389
  • شنبه 28 اسفند 1389
  • 28 اسفند 1389
  • جمعه 27 اسفند 1389
  • پنجشنبه 26 اسفند 1389
  • چهارشنبه 25 اسفند 1389
  • سه شنبه 24 اسفند 1389
  • دوشنبه 23 اسفند 1389
  • يکشنبه 22 اسفند 1389
  • شنبه 21 اسفند 1389
  • جمعه 20 اسفند 1389
  • چهارشنبه 18 اسفند 1389
  • سه شنبه 17 اسفند 1389
  • دوشنبه 16 اسفند 1389
  • يکشنبه 15 اسفند 1389
  • شنبه 14 اسفند 1389
  • جمعه 13 اسفند 1389
  • پنجشنبه 12 اسفند 1389
  • چهارشنبه 11 اسفند 1389
  • سه شنبه 10 اسفند 1389
  • شنبه 7 اسفند 1389
  • پنجشنبه 5 اسفند 1389
  • چهارشنبه 4 اسفند 1389
  • سه شنبه 3 اسفند 1389
  • يکشنبه 1 اسفند 1389
  • شنبه 30 بهمن 1389
  • چهارشنبه 27 بهمن 1389
  • سه شنبه 26 بهمن 1389
  • يکشنبه 24 بهمن 1389
  • شنبه 23 بهمن 1389
  • سه شنبه 19 بهمن 1389
  • دوشنبه 18 بهمن 1389
  • شنبه 16 بهمن 1389
  • پنجشنبه 14 بهمن 1389
  • چهارشنبه 13 بهمن 1389
  • دوشنبه 11 بهمن 1389
  • يکشنبه 10 بهمن 1389
  • شنبه 9 بهمن 1389
  • جمعه 8 بهمن 1389
  • پنجشنبه 7 بهمن 1389
  • چهارشنبه 6 بهمن 1389
  • دوشنبه 4 بهمن 1389
  • يکشنبه 3 بهمن 1389
  • شنبه 2 بهمن 1389
  • جمعه 1 بهمن 1389
  • پنجشنبه 30 دی 1389
  • چهارشنبه 29 دی 1389
  • سه شنبه 28 دی 1389
  • دوشنبه 27 دی 1389
  • يکشنبه 26 دی 1389
  • چهارشنبه 22 دی 1389
  • سه شنبه 21 دی 1389
  • دوشنبه 20 دی 1389
  • يکشنبه 19 دی 1389
  • شنبه 18 دی 1389
  • جمعه 17 دی 1389
  • پنجشنبه 16 دی 1389
  • چهارشنبه 15 دی 1389
  • سه شنبه 14 دی 1389
  • دوشنبه 13 دی 1389
  • جمعه 10 دی 1389
  • پنجشنبه 9 دی 1389
  • سه شنبه 7 دی 1389
  • دوشنبه 6 دی 1389
  • يکشنبه 5 دی 1389
  • شنبه 4 دی 1389
  • جمعه 3 دی 1389
  • سه شنبه 30 آذر 1389
  • دوشنبه 29 آذر 1389
  • يکشنبه 28 آذر 1389
  • شنبه 27 آذر 1389
  • سه شنبه 23 آذر 1389
  • دوشنبه 22 آذر 1389
  • يکشنبه 21 آذر 1389
  • چهارشنبه 17 آذر 1389
  • دوشنبه 15 آذر 1389
  • يکشنبه 14 آذر 1389
  • دوشنبه 8 آذر 1389
  • يکشنبه 7 آذر 1389
  • پنجشنبه 4 آذر 1389
  • يکشنبه 30 آبان 1389
  • شنبه 29 آبان 1389
  • جمعه 28 آبان 1389
  • پنجشنبه 27 آبان 1389
  • چهارشنبه 26 آبان 1389
  • سه شنبه 25 آبان 1389
  • دوشنبه 24 آبان 1389
  • يکشنبه 23 آبان 1389
  • جمعه 21 آبان 1389
  • پنجشنبه 20 آبان 1389
  • چهارشنبه 19 آبان 1389
  • سه شنبه 18 آبان 1389
  • دوشنبه 17 آبان 1389
  • يکشنبه 16 آبان 1389
  • شنبه 15 آبان 1389
  • چهارشنبه 12 آبان 1389
  • شنبه 8 آبان 1389
  • پنجشنبه 6 آبان 1389
  • چهارشنبه 5 آبان 1389
  • سه شنبه 4 آبان 1389
  • يکشنبه 2 آبان 1389
  • سه شنبه 27 مهر 1389
  • دوشنبه 26 مهر 1389
  • يکشنبه 25 مهر 1389
  • شنبه 24 مهر 1389
  • پنجشنبه 22 مهر 1389
  • چهارشنبه 21 مهر 1389
  • سه شنبه 20 مهر 1389
  • يکشنبه 18 مهر 1389
  • شنبه 17 مهر 1389
  • پنجشنبه 15 مهر 1389
  • چهارشنبه 14 مهر 1389
  • سه شنبه 13 مهر 1389
  • دوشنبه 12 مهر 1389
  • يکشنبه 11 مهر 1389
  • شنبه 10 مهر 1389
  • دوشنبه 5 مهر 1389
  • يکشنبه 4 مهر 1389
  • شنبه 3 مهر 1389
  • جمعه 2 مهر 1389
  • سه شنبه 30 شهريور 1389
  • جمعه 5 شهريور 1389
  • يکشنبه 31 مرداد 1389
  • چهارشنبه 27 مرداد 1389
  • يکشنبه 13 تير 1389
  • شنبه 12 تير 1389
  • چهارشنبه 9 تير 1389
  • سه شنبه 8 تير 1389
  • دوشنبه 7 تير 1389
  • يکشنبه 6 تير 1389
  • شنبه 5 تير 1389
  • پنجشنبه 3 تير 1389
  • چهارشنبه 2 تير 1389
  • دوشنبه 31 خرداد 1389
  • پنجشنبه 20 خرداد 1389
  • چهارشنبه 19 خرداد 1389
  • سه شنبه 18 خرداد 1389
  • دوشنبه 17 خرداد 1389
  • يکشنبه 16 خرداد 1389
  • شنبه 15 خرداد 1389
  • جمعه 14 خرداد 1389
  • پنجشنبه 13 خرداد 1389
  • چهارشنبه 12 خرداد 1389
  • سه شنبه 11 خرداد 1389
  • دوشنبه 10 خرداد 1389
  • يکشنبه 9 خرداد 1389
  • جمعه 7 خرداد 1389
  • پنجشنبه 6 خرداد 1389
  • سه شنبه 4 خرداد 1389
  • دوشنبه 3 خرداد 1389
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 10157
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 33
  • تعداد اعضا : 159
  • آی پی امروز : 416
  • آی پی دیروز : 772
  • بازدید امروز : 2,617
  • باردید دیروز : 3,168
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 43,703
  • بازدید ماه : 137,027
  • بازدید سال : 1,170,942
  • بازدید کلی : 11,234,619